GOLHA..............گلها

ساخت وبلاگ
پیشاپیش شال نو مبارکبوی باران، بوی سبزه، بوی خاکشاخههای شسته، باران خورده، پاکآسمان آبی و ابر سپيدبرگهای سبز بيدعطر نرگس، رقص بادنغمه شوق پرستوهای شادخلوت گرم کبوترهای مستنرم نرمک می رسد اينک بهارخوش به حال روزگارخوش به حال چشمه ها و دشتهاخوش به حال دانهها و سبزههاخوش به حال غنچه های نيمه بازخوش به حال دختر ميخک که می خندد به نازخوش به حال جام لبريز از شرابخوش به حال آفتابای دل من گرچه در اين روزگارجامه رنگين نمی پوشی به کامباده رنگين نمی بينی به جامنقل و سبزه در ميان سفره نيستجامت از آن می که می بايد تهی استای دريغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسيمای دريغ از من اگر مستم نسازد آفتابای دريغ از ما اگر کامی نگيريم از بهارگر نکوبی شيشه غم را به سنگهفت رنگش میشود هفتاد رنگفریدون مشیری GOLHA..............گلها...ادامه مطلب
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 19 فروردين 1403 ساعت: 12:32

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزیاز این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزیچو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کنکه قارون را غلط‌ها داد سودای زراندوزیز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل استکه زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزیبه صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانیبه گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزیچو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیستمجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزیطریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردنکلاه سروری آن است کز این ترک بردوزیسخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آیکه بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزیندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیستمگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزیمی‌ای دارم چو جان صافی و صوفی می‌کند عیبشخدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزیجدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمعکه حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزیبه عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محرومبیا ساقی که جاهل را هنیتر می‌رسد روزیمی اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوشکه بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزینه حافظ می‌کند تنها دعای خواجه تورانشاهز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزیجنابش پارسایان راست محراب دل و دیدهجبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزیحافظ GOLHA..............گلها...ادامه مطلب
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 19 فروردين 1403 ساعت: 12:32

عید آمد و مرغان ره گل‌زار گرفتندوز شاخه گل داد دل زار گرفتنداز رنگ چمن پردهٔ بزاز دریدندوز بوی سمن طاقت عطار گرفتندپیران کهن بر لب انهار نشستندمستان جوان دامن کهسار گرفتندزهاد ز کف رشتهٔ تسبیح فکندندعباد ز سر دستهٔ دستار گرفتندیک قوم قدم از سر سجاده کشیدندیک جمع سراغ از در خمار گرفتندیک زمره به شوخی لب معشوق گزیدندیک فرقه به شادی می گلنار گرفتندیک طایفه شکر ز لب دوست مزیدندیک سلسله ساغر ز کف یار گرفتندیک جرگه بی چشم سیه مست فتادندیک حلقه خم طرهٔ طرار گرفتندنوروز همایون شد و روز می گلگونپیمانه‌کشان ساغر سرشار گرفتندشیرین دهنی بوسه به من داد در این عیدکز شکر او قند به خروار گرفتندمیران و وزیران و مشیران و دلیراندربارگه شاه جهان بار گرفتنددر پای سریر ملک مملکت آرابر کف شعرا دفتر اشعار گرفتندخدام در دولت دارای گهربخشبر سر طبق درهم و دینار گرفتندابنای جهان عیدی هر سالهٔ خود رااز شاه جوان بخت جهان‌دار گرفتنداسکندر جمشیدسیر ناصردین شاهکز ابر کفش گوهر شه وار گرفتندفرخنده شد از فر شهی عید فروغیکز وی همه شاهان سبق کار گرفتندفروغی بسطامی GOLHA..............گلها...ادامه مطلب
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 19 فروردين 1403 ساعت: 12:32

زلف‌آشفته و خِوی‌کرده و خندان‌لب و مستپیرهن‌چاک و غزل‌خوان و صُراحی در دستنرگسش عربده‌جوی و لبش افسوس‌کناننیم شب دوش به بالین من آمد بنشستسر فرا گوش من آورد به آواز حزینگفت ای عاشق دیرینهٔ من خوابت هست؟عاشقی را که چنین بادهٔ شبگیر دهندکافر عشق بود گر نشود باده پرستبرو ای زاهد و بر دُردکشان خرده مگیرکه ندادند جز این تحفه به ما روز الستآن چه او ریخت به پیمانهٔ ما نوشیدیماگر از خَمر بهشت است وگر بادهٔ مستخندهٔ جامِ می و زلفِ گره‌گیر نگارای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکستحافظ GOLHA..............گلها...ادامه مطلب
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 22 اسفند 1402 ساعت: 15:18

الا، ای رهگذر! منگر چنین بیگانه بر گور-امچه می‌خواهی؟ چه می‌جویی در این کاشانه‌ی عور-امچه‌سان گویم؟ چه‌سان گریم حدیث قلبِ رنجور-ام؟از این خوابیدن در زیر سنگ و خاک و خون خوردننمی‌دانی! چه می‌دانی که آخر چیست منظور-ام؟تنِ من لاشه‌ی فقر است و من زندانی زور-امکجا می‌خواستم مردن؟ حقیقت کرد مجبور-امچه شب‌ها تا سحر عریان، به سوزِ فقر لرزیدم!چه ساعت‌ها که سرگردان، به ساز مرگ رقصیدماز این دوران آفت‌زا، چه آفت‌ها که من دیدمسکوت زجر بود و مرگ بود و ماتم و زندانهر آن باری که من از شاخسار زندگی چیدمفتادم در شب ظلمت، به قعر خاک پوسیدمز بس که با لب محنت، زمین فقر بوسیدمکنون کز خاک غم پر گشته این صد پاره دامان‌امچه می‌پرسی که چون مردم؟ چه‌سان پاشیده شد جان-ام؟چرا بیهوده این افسانه‌های کهنه بر خوانم؟ببین پایان کار-ام را و بستان دادم از دهر-امکه خون دیده آب‌ام کرد و خاک مرده‌ها نان‌امهمان دهری که با پستی به سندان کوفت دندان‌امبه جرم این که انسان بودم و می‌گفتم انسان‌امستم خون‌ام بنوشید و بکوبیدم به بد مستیوجود-ام حرف بیجایی شد اندر مکتب هستیشکست و خرد شد، افسانه شد روز-ام به صد پستیکنون… ای رهگذر! در قلب ای سرمای سرگردانبه جای گریه بر قبر-ام، بکش با خود دل دستیکه تنها قسمت‌اش زنجیر بود، از عالم هستی..کارو GOLHA..............گلها...ادامه مطلب
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 13 اسفند 1402 ساعت: 14:17

گفتم: ‌ای پیر جهاندیده بگواز چه تا گشته، بدین سان کمرتمادرت زاد، به این صورت زشت؟یا که ارثی است تو را از پدرت؟ناله سر داد: که فرزند مپرسسرگذشت من افسانه ستآسمان داند و دستم،‌که چه سانکمرم تا شد و تا خورده شکستهر چه بد دیدم از این نظم خرابهمه از دیدهٔ قسمت دیدمفقر و بدبختی خود،‌ در همه حالبا ترازوی فلک سنجیدمتن من یخ زده در قبر سکوتدلم آتش زده از سوزش تبهمه شب تا به سحر لخت و ملولآسمان بود و من و دست طلبعاقبت در خم یک عمر تباهواقعیات، به من لج کردندتا ره چاره بجویم ز زمینکمرم را به زمین کج کردندکارو GOLHA..............گلها...ادامه مطلب
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 13 اسفند 1402 ساعت: 14:17

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست!همه دریا از آن ما کن ای دوست!دلم دریا شد و دادم به دستتمکش دریا به خون، پروا کن ای دوست!کنار چشمه ای بودیم در خوابتو با جامی ربودی ماه از آبچو نوشیدیم از آن جام گواراتو نیلوفر شدی، من اشک مهتابتن بیشه پر از مهتابه امشبپلنگ کوه ها در خوابه امشببه هر شاخی دلی سامون گرفتهدل من در تنم بیتابه امشببه من گفتی که دل دریا کن ای دوست!همه دریا از آن ما کن ای دوست!دلم دریا شد و دادم به دستتمکش دریا به خون، پروا کن ای دوست!کنار چشمه ای بودیم در خوابتو با جامی ربودی ماه از آبچو نوشیدیم از آن جام گواراتو نیلوفر شدی، من اشک مهتابتن بیشه پر از مهتابه امشبپلنگ کوه ها در خوابه امشببه هر شاخی دلی سامون گرفتهدل من در تنم بیتابه امشببه من گفتی که دل دریا کن ای دوست!همه دریا از آن ما کن ای دوست!دلم دریا شد و دادم به دستتمکش دریا به خون، پروا کن ای دوست!کنار چشمه ای بودیم در خوابتو با جامی ربودی ماه از آبچو نوشیدیم از آن جام گواراتو نیلوفر شدی، من اشک مهتابتن بیشه پر از مهتابه امشبپلنگ کوه ها در خوابه امشببه هر شاخی دلی سامون گرفتهدل من در تنم بیتابه امشبسیاوش کسرایی GOLHA..............گلها...ادامه مطلب
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 21 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1402 ساعت: 1:09

قاصدک هان چه خبر آوردی ؟از کجا وز که خبر آوردی ؟خوش خبر باشی اما اماگرد بام و در منبی ثمر می گردیانتظار خبری نیست مرانه ز یاری، نه ز دیّار و دیاری باریبرو آنجا که بود چشمی و گوشی با کسبرو آنجا که تو را منتظرندقاصدکدر دل من همه کورند و کرنددست بردار از این در وطن خویش غریبقاصد تجربه های همه تلخبا دلم می گویدکه دروغی تو، دروغکه فریبی تو، فریب !قاصدکهان … ولی … آخر … ای وایراستی آیا رفتی با باد ؟با توام آی کجا رفتی ؟ آی راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟مانده خاکستر گرمی جایی؟در اجاقی طمع شعله نمی بندمخردک شرری هست هنوز؟قاصدکابر های همه عالم شب و روزدر دلم می گرینداخوان ثالث GOLHA..............گلها...ادامه مطلب
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 26 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1402 ساعت: 1:09

بچه‌ها ـ صبحتان به‌خير، سلام!درس امروز، فعل مجهول است.فعل مجهول چيست؟ مي‌دانيد؟نسبت فعل ما به مفعول است...در دهانم زبان چو آويزيدر تهيگاه زنك، مي‌لغزيدصوت ناسازم آن‌چنان كه مگرشيشه بر روي سنگ مي‌لغزيدساعتي داد آن سخن دادمحق گفتار را ادا كردمتا از اعجاز خود شوم آگاهژاله را زان ميان صدا كردم:ژاله! از درس من چه فهميدي؟پاسخ من سكوت بود و سكوت...ده جوابم بده! كجا بودي؟رفته بودي به عالم هپروت؟خنده ي دختران و غرش منريخت بر فرق ژاله، چون باران‌‍،ليك او بود غرق حيرت خويشغافل از اوستاد و از يارانخشمگين، انتقامجو، گفتم:بچه‌ها! گوش ژاله سنگين است!دختري طعنه زد كه: نه خانم!درس در گوش ژاله، ياسين است!باز هم خنده‌ها و همهمه‌هاتند و پي‌گير مي رسيد به گوشزير آتشفشان ديده‌ي منژاله آرام بود و سرد و خاموشرفته تا عمق چشم حيرانم،آن دو ميخ نگاه خيره‌ي اوموج زن، در دو چشم بي‌گنهشرازي از روزگار تيره‌ي اوآن‌چه در آن نگاه مي‌خواندمقصه غصه بود و حرمان بودناله‌اي كرد و در سخن آمدبا صدايي كه سخت لرزان بودفعل مجهول، فعل آن پدري‌ستكه دلم را ز درد، پرخون كردخواهرم را به مشت وسيلي كوفتمادرم را از خانه بيرون كردشب دوش از گرسنگي تا صبحخواهر شيرخوار من ناليدسوخت در تب لب برادر منتا سحر در كنار من ناليددر غم آن دو تن، دو ديده‌ي مناين يكي اشك بود و آن خون بودمادرم را دگر نمي‌دانمكه كجا رفت و حال او چون بود...گفت و ناليد آن چه باقي ماندهق هق گريه بود و ناله‌‌ي اوشسته مي‌شد به قطره‌هاي سرشكچهره‌ي همچون برگ لاله‌ي اوناله‌ي من به ناله‌اش آميختكه: غلط بود ‌آنچه من گفتم؟درس امروز، قصه‌ي غم توستتو بگو من چرا سخن گفتم؟فعل مجهول، فعل آن پدري‌ستكه تو را بي‌گناه مي‌سوزدآن حريق هوس بود كه در اومادري بي‌پناه، مي‌سوزد...سيمين ب GOLHA..............گلها...ادامه مطلب
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 44 تاريخ : دوشنبه 25 دی 1402 ساعت: 23:21

با رنگ و بویت ای گل! گل رنگ و بو نداردبا لعلت آب حیوان آبی به جو نداردشب خیال تو کشیدم به بر خویش و سحربسترم بوی سر زلف تو می‌داد هنوزنیستم مانند بلبل نغمه‌سنج هر گلیانتخاب ما ز خوبان یک گل‌اندام است و بسهرگز به حسن ساخته عاشق نمی‌شومگل‌های کاغذی دل بلبل نمی‌برنداز عشق من به هر سو در شهر گفتگویی استمن عاشق تو هستم، این گفتگو نداردرسوا منم وگرنه تو صد بار در دلمرفتی و آمدی که کسی را خبر نشدگر آرزوی وصلش پیرم کند مکن عیبحیف است بر جوانی کاین آرزو نداردبیدل از پیری سراپایم خم تسلیم ریختسرو این گلزار بودم، شاخ بیدم کرده‌اند (بیدل)مگو که پیر شدی عاشقی نمی‌زیبدشراب کهنۀ ما نشئه‌ای دگر داردشهریار GOLHA..............گلها...ادامه مطلب
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 48 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1402 ساعت: 20:17