عید آمد و مرغان ره گلزار گرفتندوز شاخه گل داد دل زار گرفتنداز رنگ چمن پردهٔ بزاز دریدندوز بوی سمن طاقت عطار گرفتندپیران کهن بر لب انهار نشستندمستان جوان دامن کهسار گرفتندزهاد ز کف رشتهٔ تسبیح فکندندعباد ز سر دستهٔ دستار گرفتندیک قوم قدم از سر سجاده کشیدندیک جمع سراغ از در خمار گرفتندیک زمره به شوخی لب معشوق گزیدندیک فرقه به شادی می گلنار گرفتندیک طایفه شکر ز لب دوست مزیدندیک سلسله ساغر ز کف یار گرفتندیک جرگه بی چشم سیه مست فتادندیک حلقه خم طرهٔ طرار گرفتندنوروز همایون شد و روز می گلگونپیمانهکشان ساغر سرشار گرفتندشیرین دهنی بوسه به من داد در این عیدکز شکر او قند به خروار گرفتندمیران و وزیران و مشیران و دلیراندربارگه شاه جهان بار گرفتنددر پای سریر ملک مملکت آرابر کف شعرا دفتر اشعار گرفتندخدام در دولت دارای گهربخشبر سر طبق درهم و دینار گرفتندابنای جهان عیدی هر سالهٔ خود رااز شاه جوان بخت جهاندار گرفتنداسکندر جمشیدسیر ناصردین شاهکز ابر کفش گوهر شه وار گرفتندفرخنده شد از فر شهی عید فروغیکز وی همه شاهان سبق کار گرفتندفروغی بسطامی بخوانید, ...ادامه مطلب
تا مه روی تو از چاک گریبان سر زدگفتی از جیب افق نیر رخشان سر زدتا عیان شد رخ زیبای تو از چنبر زلفصبح امید من از شام غریبان سر زدصبح نورانی دیدار تو طالع نشدهای دریغا که شب تیرهٔ هجران سر زدهر کجا دم زدم از قد و رخ و زلف و خطتهمه جا سرو و گل و سنبل و ریحان سر زدخط به گرد لب جان بخش تو میدانی چیستظلماتی که از آن چشمه حیوان سر زداز سر خاک شهیدان تو ای سخت کمانعوض لاله همی غنچهٔ پیکان سر زدصورت خوب تو از عالم معنی برخاستشعله آه من از سینهٔ سوزان سر زدیارب از دوزخ هجران تو فارغ نشوندگر به جز عشق ز عشاق تو عصیان سر زدخبر از حال اسیران محبت میدادنالهای کز دل مرغان گلستان سر زدگر فروغی گنه عشق تو دارد غم نیستکاین گناهی است که از عالم امکان سر زدفروغی بسطامی بخوانید, ...ادامه مطلب
کی رفتهای زدل که تمنا کنم تو راکی بودهای نهفته که پیدا کنم تو راغیبت نکردهای که شوم طالب حضورپنهان نگشتهای که هویدا کنم تو رابا صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو راچشمم, ...ادامه مطلب
كي رفته اي ز دل كه تمنا كنم تو راكي بوده اي نهفته كه پيدا كنم توراغيبت نكرده اي كه شوم طالب حضورپنهان نگشته اي كه هويدا كنم تو رابا صد هزار جلوه برون آمدي كه منبا صد هزار ديده تماشا كنم توراچشم, ...ادامه مطلب
کی رفتهای زدل که تمنا کنم تو راکی بودهای نهفته که پیدا کنم تو راغیبت نکردهای که شوم طالب حضورپنهان نگشتهای که هویدا کنم تو رابا صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو راچشمم به صد مجاهده آیینهساز شد تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو رابالای خود در آینهی چشم من ببین تا با خبر زعالم بالا کنم تو رامستانه کاش در حرم و دیر بگذریتا قبلهگاه مؤمن و ترسا کنم تو راخواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنمخورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو راگر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ منچندین هزار سلسله در پا کنم تو راطوبی و سدره گر به قیامت به من دهندیکجا فدای قامت رعنا کنم تو رازیبا شود به کارگه عشق کار منهر گه نظر به صورت زیبا کنم تو رارسوای عالمی شدم از شور عاشقیترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو رابا خیل غمزه گر به واثاقم گذر کنیمیر سپاه شاه صفآرا کنم تو راجم دستگاه ناصردین شاه تاجورکز خدمتش سکندر و دارا کنم تو راشعرت ز نام شاه، فروغی شرف گرفتزیبد که تاج تارک شعرا کنم تو را فروغی بسطامی , ...ادامه مطلب