شب بيمار .............................نادر نادرپور

ساخت وبلاگ

زن عزادار غمگین

شب بيماري ام تا صبح پاييد

سحرگاهم ربود از دست ،
خوابي

همه شب سر به سر بيدار بودم

به اميدي که خيزد آفتابي

چراغم خفت . شمع بسترم خفت

نتابيدم به بالين پرتو ماه

تو گويي ماه - مرغ آسمان - مرد

چو لب بستند مرغان شبانگاه

شمردم نرم نرمک
لحظه ها را

نه آغازي در آن ديدم نه انجام

فرورفتم سپس نوميد و خاموش

در آن تاريکي نيلوفري فام

شمردم اختران آسمان را

که شايد برهم افتد ديده ي من

ولي دردا که ياد ديده ي او

نرفت از خاطر شوريده ي من

ز بسار جستم و افروختم
شمع

کز آن بيگانه جويم آشنايي

ولي شمع خيالم زودتر
تافت

دلم تاريک شد زان روشنايي

به رقص سايه روشن دوختم چشم

که از غم وارهانم خويشتن را

ولي شمع از نسيم نيمه شب مرد

نهاد از دست کار سوختن را

چو پر شد جام چشکک از مي خواب

صداي ساعت بيدار برخاست

به زنگش گوش دادم لحظه
اي چند

شمردم ضربه ها را تا فروکاست

نمي دانم ، خدايا !
صبح چون شد

ولي دانم که مرغ صبح ناليد

تنم زين سخت جاني در
عجب ماند

به خود باليد و بر من نيز باليد

همه شب سر به سر بيدار بودم

سحرگاهم ربود از دست
، خوابي

شب بيماري ام تا صبح پاييد

به اميدي که خيزد آفتابي

نادر نادرپور

GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 60 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 22:08