هر جا که سفر کردم ، تو همسفرم بودی 

وز هر طرفی رفتم، تو راهبرم بودی

 

با هر که سخن گفتم، پاسخ ز تو بشنیدم 

بر هر که نظر کردم ، تو در نظرم بودی

 

در خنده ی من چو گل ، در کنج لبم خفتی 

در گریه ی من چو اشک، در چشم ترم بودی


در صبحگاه عشرت ، همدوش تو میرفتم 

در شامگاه غربت، بالین سرم بودی

 

آواز چو می خواندم، سوز تو به سازم بود 

پرواز چو میکردم، تو بال و پرم بودی

 

هرگز دل من بر تو، یار دگری نگزید 

گر خواست که بگزیند ، یار دگرم بودی

 

 ﺳﺮﻣﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺎﺭ ﺧﻮﺩ ، ﺍﺯ ﺭﻩ ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ ﮔﻔﺖ


ﻫﺮ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺳﻔﺮ ﮐﺮﺩﻡ ، ﺗﻮ ﻫﻤﺴﻔﺮﻡ ﺑﻮﺩﯼ

 

صادق سرمد