وبلاگ بيادم کلمه وبلاگ گريه کلمه كن مادر كه امشب
زاشك آيينه چشمم پر آب است
به من گفتي صبوري كن در اين درد
كه پشت ابر گريان آفتاب است
وبلاگ بيادم کلمه وبلاگ گريه کلمه كن امشب كه امشب
بجاي او كنارم غم نشته
بگو با من حديث شيشه و سنگ
كه جام نازك قلبم شكسته
بخود گويم در اين شام غم انگيز
كه امشب هم از آن شبهاي درد است
توانفرسا تبي سوزد تنم را
اجاق دل پر آتش ليك سرد است
وبلاگ بيادم کلمه وبلاگ گريه کلمه كن مادر كه اين داغ
ره آوردي ز شهر عشق او بود
در اين وادي چو شمعي آب گشتم
كه او رامشگر بزم عدو بود
بسان لاله تا خونين دلم ديد
مرا در دامن صحرا رها كرد
تب امشب ميگدازد استخوانم
ببين غم با دل تنگم چه ها كرد
بيا بگذار تا اين يك دو دم را
بگوي مي فروشان بگذرانم
مگو با من ديگر ز فردا
من آن شمع ام كه تا فردا نمانم
هما مير وبلاگ افشار کلمه