سیمین بهبهانی

ساخت وبلاگ
 عکس های غمگین از لحظات تنهایی

شدم گمراه و سرگردان،

میان این همه ادیان 

میان این تعصب ها،

میان جنگ مذهب ها!


یکی افکار زرتشتی،

یکی افکار بودایی 


یکی پیغمبرش مانی،

یکی دینش مسلمانی 


یکی در فکر تورات است،

یکی هم هست نصرانی!


هزاران دین و مذهب هست،

در این دنیای انسانی ...


خدا یکی... ولی... اما...

هزاران فکر روحانی ....


رها کردیم خالق را گرفتاران ادیانیم!


تعصب چیست در مذهب؟!

مگر نه این که انسانیم!


اگر روح خدا در ماست...

خدا گر مفرد و تنهاست ....


ستیز پس برای چیست؟! 


برای خود پرستی هاست ...

من از عقرب نمی ترسم ولی از نیش می ترسم


از آن گرگی که می پوشد لباس میش می ترسم


از آن جشنی که اعضای تنم دارند خوشحالم


ولی از اختلاف مغز و دل با ریش می ترسم


هراسم جنگ بین شعله و کبریت و هیزم نیست


من از سوزاندن اندیشه در آتیش می ترسم


تنم آزاد، اما اعتقادم سست بنیاد است


من از شلاق افکار تهی بر خویش می ترسم


کلام آخر این شعر یک جمله و دیگر هیچ


که هم از نیش و میش و ریش وهم از خویش میترسم........

 


سیمین بهبهانی

GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید

برچسب : سیمین بهبهانی,سیمین بهبهانی شعر,سیمین بهبهانی چرا رفتی,سیمین بهبهانی دوباره میسازمت وطن,سیمین بهبهانی کولی,سیمین بهبهانی هوای گریه,سیمین بهبهانی ای,سیمین بهبهانی فعل مجهول, نویسنده : golhao بازدید : 277 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 19:03