با رنگ و بویت ای گل! گل رنگ و بو نداردبا لعلت آب حیوان آبی به جو نداردشب خیال تو کشیدم به بر خویش و سحربسترم بوی سر زلف تو میداد هنوزنیستم مانند بلبل نغمهسنج هر گلیانتخاب ما ز خوبان یک گلاندام است و بسهرگز به حسن ساخته عاشق نمیشومگلهای کاغذی دل بلبل نمیبرنداز عشق من به هر سو در شهر گفتگویی استمن عاشق تو هستم، این گفتگو نداردرسوا منم وگرنه تو صد بار در دلمرفتی و آمدی که کسی را خبر نشدگر آرزوی وصلش پیرم کند مکن عیبحیف است بر جوانی کاین آرزو نداردبیدل از پیری سراپایم خم تسلیم ریختسرو این گلزار بودم، شاخ بیدم کردهاند (بیدل)مگو که پیر شدی عاشقی نمیزیبدشراب کهنۀ ما نشئهای دگر داردشهریار بخوانید, ...ادامه مطلب
با رنگ و بویت ای گل گل رنگ و بو نداردبا لعلت آب حیوان آبی به جو ندارداز عشق من به هر سو در شهر گفتگویی استمن عاشق تو هستم این گفتگو ندارددارد متاع عفت از چار سو خریداربازار خودفروشی این چارسو نداردجز وصف پیش رویت در پشت سر نگویمرو کن به هر که خواهی گل پشت و رو نداردگر آرزوی وصلش پیرم کند مکن عیبعیب است از جوانی کاین آرزو نداردخورشیدروی من چون رخساره برفروزدرخ برفروختن را خورشید رو نداردسوزن ز تیر مژگان وز تار زلف نخ کنهر چند رخنهٔ دل تاب رفو ندارداو صبر خواهد از من بختی که من ندارممن وصل خواهم از وی قصدی که او نداردبا شهریار بیدل ساقی به سرگرانی استچشمش مگر حریفان می در سبو نداردشهریار بخوانید, ...ادامه مطلب
همدمان یارب کج, ...ادامه مطلب
یک شمع تو روشن کن، پروانه شدن با من مِی از من و ساقی تو، پیمانه شدن با من یک بوسه ز تو کافیست، آغوش نمیخواهم یک جرعه فقط ساقی، میخانه شدن با من تو تلخی این مِی را یک کاسه تحمل کن شیرین چو لبهایت، درد, ...ادامه مطلب
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان با دگران وای به حال دگران رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند هر چه آفاق بجویند کران تا ب, ...ادامه مطلب
ای صبا با توچه گفتند که خاموش شدیچه شرابی به تو دادند که مدهوش شدیتو که آتشکدهی عشق و محبت بودیچه بلا رفت که خاکستر خاموش شدیبه چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی راکه خود از رقت آن بیخود و بیهوش شدیتو ب, ...ادامه مطلب
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی میکند بلبل شوقم هوای نغمه خوانی میکند همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجز و ناتوانی میکند بلبلی در سینه مینالد هنوزم کاین چمن با خزان هم آشتی و گل فشانی میکند ما به داغ عشقبازی ها نشستیم و هنوز چشم پروین همچنان چشمک پرانی میکند نای ما خاموش ولی این زهره ی شیطان هنوز با همان شور و نوا دارد شبانی میکند گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان با همین نخوت که دارد آسمانی میکند سالها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز در درونم زنده است و زندگانی میکند با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من خاطرم با خاطرات خود تبانی میکند بیثمر هر س,غزل شهریار,غزل شهریار برای ثریا,غزل شهریاران را چه شد,غزل شهریار ترکی,غزل شهریار آمدی جانم به قربانت,غزل عاشقانه شهریار,زیباترین غزل شهریار,شعر غزل شهریار,غزل معروف شهریار,غزل زیبای شهریار ...ادامه مطلب